الاثنين، 25 يوليو 2011

داستان هم با هم - قصة الإتحاد


داستان هم با هم


كبوترها آزاد وشاد،در آسمان برواز مى كردند واز آزادى وبازى در آسمان نيلگون لذت مى بردند بس  از مدتى براى رفع خستگى روى درختى نشستند.پايين درخت دانه فراوان بود. يكى از كبوتر دانه ها را ديد. آرام بال گشود وبه پايين درخت پرواز كرد. جندتا از دانه ها را خورد. دانه ها تازه وخوشمزه بودند. دوستان خود را هم صدا كرد.تا از اين دانه هاي خوشمزه بخورند. كبوترها پايين آمدند. كنار دانه ها نشستند ومشغول برچيدن دانه شدند. وقتى كه خوب سير شدند, يكى از كبوتران آماده پرواز شد.بال كشود تا پرواز كند ولى نتوانست. احساس كرد كه بندى به پايش گره خورده است. كبوتران ديگر نيز بال گشودند تا پرواز كنند, ولى نخهاى دام باى انها را هم گرفته بود. صياد كه كمين نشسته بود،صداى بال كبوتران را شنيد وخوشحال به سوى آنان شتافت.
كبوتران با عجله بال مى زدند. هر يک براى رهايي خود مى كوشيد.گاهى  يک گوشه دام از زمين كنده مى شد،ولى بلا فاصله به زمين مى افتاد وگوشه ديگر آن بالا مى رفت.كبوتر دانا وهوشيارى كه نامش (طوقى)بود گفت :اى دوستان, حق این بود كه وقتى دانه ها را ديدم، به فكر مى افتادم كه اين دانه هارا چه کسى آورده است.چرا این همه دانه تازه وخوشمزه در پاى درخت ريخته است. اگر فکر مى كرديم، در دام نمى افتادم. حالا هم اگر کمى فكر كنيم ومتحد وهماهنگ شویم. نجات خواهیم یافت.اکنون لحظه اى آرام بگیريد وانگاه بافرمان من همه باهم به پرواز درآئيد.
صياد شتابان به سوى درخت مى دويد كه طوقى فرمان پرواز داد. كبوترها به فرمان او يكباره بال زدند ودام را از جا كندند وبه هوا بردند.
صياد باخود گفت:اين كبوترها سرانجام خسته خواهند شد وروى زمين خواهند افتاد.خوب است آنها را دنبال كنم. ولى كبوتران كه با قدرت تمام بال مى زدند، از چشم صياد نا پديد شدند. پس از مدتى در كنار جوى آب نشستند.
در كنار جوى آب ،لانه موشى بود .طوقى از قديم با اين موش دوست بود. موش كه در لانه خود خوابيده بود از صداى بال كبوتران پیدار شد. و از لانه بيرون آمد همينكه طوقى و دوستانش را گرفتار ديد، براى بريدن بندهاى پای طوقى پیش رفت. گوقد گفت:دوست من.. ابتدا بند از پاى يارانم بازكن ،دلم مى خواهد دوستانم زودتر از من آزاد شوند.

موش به سرعت بندهاى دام را جويد. همه بندها پاره شدند.كبوتران آزاد شدند و از موش تشكر كردند .كمى آب خوردند وسپس آزاد وشاد در آسمان به پرواز در آمدند.
وقتى كه كبوتران دوباره خود را آزاد يافتند باهم قرار گذاشتند كه ديگر اشتباه خود را تكرار نكنند تا در دام صيادان گرفتار نشوند..


ترجمة القصة          ترجمه داستان

الاتحاد
الطيور في حريه وسعاده، وتحلق في السماء وتستمتع بالحريه واللعب في السماء الزرقاء. وبعد مده من اجل رفع التعب جلسوا على الشجره. وتحت الشجره موجود العديد من الثمار،واحده من الطيور شاهدت الحبوب وبسطت ذراعيها وحلقت الى تحت الشجره واكلت العديد من الثمار.ونادت ايضا اصدقائها حتى تاكل من الحبوب اللذيذه.فهبطت الطيور وجلست بجانب الشجره وانشغلت   بقطف الثمار عندما اصبح الوقت مناسب للمسير واحده من الطيور استعدت للتحليق وفتحت جناحيها للطيران ولكن لم تستطع الطيران. احست بان هنالك عقده في رجلها. الطيور الاخرى فتحت جناحيها للتحليق ولكن خيوط الفخ أسرت ارجلها.
 قد جلس الصياد في الفخ وسمع صوت اجنحة الطيور واتجه الى جهة الطيور وهو فرح جدآ.
رفرفت الطيور اجنحتها بسرعه وكانت كل واحده منهن تسعى الى تحرير نفسها.
احيانا كانت تقلع عن الارض ولكن مباشره تعود وتسقط اليها 
و جزء من الطيور كانت تصعد الى اعلى الحمامه الذكيه التي كانت اسمها طوقى التي قالت: ايها الاصدقاء من الصواب انه عندما شاهدنا الحبوب ان نفكر من الذي احضرها . لماذا كل هذه الحبوب الطازجه اللذيذه سكبت تحت الشجره لو فكرنا بهذا الموضوع لم نقع في فخ الصياد. الان ايضا اذا فكرنا قليلا ونتحد ونتجانس مع بعضنا البعض سوف نجد الان الحل اهدؤ قليلا ومن ثم بأمري انا طيروا جميعا .
كان الصياد يركض تحت الشجره مسرعآ التي اطلقت الحمامه طوقي أمر الطيران منها بسطت الحمامات اجنحتها مره واحده واقتلعن المصيد من مكانه وحملناه بعيدآ.
قال الصياد لنفسه هذه الحمامات في نهاية المطاف سوف يتعبن وسوف يسقطن على الارض، من الافضل ان أعقبهن ولكن الطيور التي كانت ترفرف بقدره عاليه اختفت عن عيني الصياد، وبعد مده جلسن الى جانب قناة الماء.
في جانب قناة الماء كان هناك وكر فأر ، طوقي كان منذ القدم صديق لهذا الفأر.  كان قد نام الفأر في وكره وأستيقظ على سماع أجنحة الطيور ، وخرج من وكره بمجرد ان شاهد طوقي واصدقائه المأسورات تقدم من أجل قطع العقود من ارجل طوقي.
قال طوقي: ياصديقي في البدء فك العقد من أرجل أصدقائي اريد ان تحررهم من قبلي.
قضم الفار العقود بسرعه وحررت كل الطيور وقمن بشكر الفار، وشربن القليل من الماء وطارن الى السماء بحريه وسعاده وصفاء.
عندما شاهدن الطيور انفسهن حرات قررن مع بعضهن البعض الا يكررن الخطأ مره اخرى حتى لايصبحن في شباك الصياد مره اخرى.



الكلمات الموجودة في النص  
واژگان که در داستان وجود دارند
 _فکر کردن:التفکیر     _پرواز کردن:الطیران
_نجات کردن:النجاه     _بال گشودن:بسط الجناح
_آرام گرفتن:السکون والهدوء   _پرچیدن:القطف
_به پرواز در آمدن:الطيران    _احساس كردن:الاحساس
_دنبال كردن:تعقيب              _شتافتن:الاسراع
_ناپدید شدن:الاختفاء             _كوشيدن:السعي
_بيدار شدن: الاستيقاظ           _صدا كردن:المناداه
_جويدن:المضغ                   _گره خوردن:التعقد
_تشكر كردن:الشكر
_قرارگذاشتن: الوعد
_تكرار كردن:التكرار
_گرفتار شدن: الابتلاء

ليست هناك تعليقات:

إرسال تعليق